باران

ساخت وبلاگ

دلم برای باران و صدای قطره هایش تنگ شده است.
دلم تنگ است برای پرسه در زیر باران، بارانی که به من آموخت رسم زندگی را.
دلم تنگ است برای صدای غرش آسمان، ابرهای سیاه سرگردان، برای زمستان.
در آن روزها بارانی بود برای قدم زدن در زیر آن و خالی کردن دل های پر از غم.
مدتی است که دیگر نه بارانی است و نه ابری، این روزها تنها یک قلب است که پر از درد دل است.
نمی داند درد دلش را به چه کسی بگوید؟ پس ای باران ببار که درد دلم را به تو بگویم.
بگذار من نیز مانند تو و همراه با تو ببارم… ببارم تا خالی شوم، از غصه ها و دلتنگی ها رها شوم.
اگر دستی نیست برای آنکه اشکهایم را از گونه هایم پاک کند ای باران تو میتوانی با قطره هایت اشکهایی که از گونه هایم سرازیر شده است را پاک کنی.
اگر کسی نیست که در کنار من قدم بزند و با من درد دل کن، ای باران تو بیا بر من ببار تا خیس خیس شوم، خیس تر از پرنده ای تنها که بر روی بام خانه دلتنگی ها نشسته و خسته است.
اگر بغض گلویم را گرفته است تنها یک آرزو برای خالی شدن خودم دارم، آرزوی غروب و باران را دارم.
کاش غروبی بیاید همراه با باران برای خالی شدنم و ای کاش و کاش و کاش یارم نیز در کنار آن دو باشد.
اما افسوس که او مثل یک پرستوی تنها سفر کرده است، مرا تنها گذاشته و چشمهای مرا بارانی کرده است.
باران بیا تا با هم خالی شویم، تو از این بغضی که در آسمان فرا گرفته است خالی شو و من نیز از این سرنوشت و دوری خالی می شوم.

❤☂تــــــــــــــــــک & تــــــنــــــهــــــــا☂❤...
ما را در سایت ❤☂تــــــــــــــــــک & تــــــنــــــهــــــــا☂❤ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : تــــنها☂ ali1901 بازدید : 424 تاريخ : چهارشنبه 10 ارديبهشت 1393 ساعت: 21:34

لینک دوستان

خبرنامه